مدار ها فضايى و كائناتى در حال حركت و چرخش !
نویسنده:مرکز تقوا
تاریخ نشر:
2018-07-30
يكى از مهمترين دلايل تعادل جهان ، حركت اجسام سماوى در مسير هاى معين است. ستاره ها و اقمار همه بدور محور خود و همراه با سيستم و منظومه ايكه در آن قرار دارند، در حركت اند. بنابر نظر علماى معاصر، جهان با يك توازن لطيف هميشه حركت دارد.
بيشتر از صد ميليارد كهكشان قابل رويت در جهان موجود است. كه هر كهكشان كوچك در خود ميليارد ستاره دارد و كهكشان بزرگ بيشتر از هزار ميليارد ستاره دارد. اكثر اين ستاره ها داراى سياره و سياره هاى آنها داراى اقمار ميباشند. تمام اين اجسام سماوى مدار ها و مسير دقيق محاسبه شده را طى ميكنند. بر علاوه تعداد زياد ستاره هاى دنباله دار هم در مسير هاى معين خود در حركت اند. منظومه شمسى و ديگر كهكشان ها حركاتى بدور ديگر مراكز را نيز نشان ميدهند. هر سال منظومه شمسى و همراه با آن زمين، پنجصد ميليون كيلو متر از محل قبلى خود تغير موقعيت ميدهد. از اين چنين بر مى آيد كه كوچكترين انحراف از مسير اصلى باعث برهم خوردن تعادل و بمفهوم خاتمه ى تمام جهان شده ميتواند.
طور مثال : اگر زمين از مسير اصلى خود ٣ ملى متر انحراف كند، عواقب وخيمى خواهد داشت. زمين در اثناى حركت بدور آفتاب بعد از هر ١٨ ميل به اندازه ٢.٨ دو اعشاريه هشت ملى متر از خط مستقيم انحراف دارد، تا يك مسير بيضوى را بپيمايد. اگر اين انحراف ٣ ملى متر شود باعث عدم تعادل و برهم خوردن نظم كلى ميشود. حتى اگر اين انحراف بعوض ٢.٨ دو اعشاريه هشت، دو نيم ملى متر شود. مدار حركت زمين بسياربزرگ شده و همه را يخ ميزند. اگر انحراف بيشتر از ٣ ملى متر شود، همه سوخته و خواهند مرد.�
قرآن حركت اجسام سماوى را بدور محور شان تائيد ميكند.
وَالسَّمَآءِ ذَاتِ الرَّجْعِ ( آيه ١١ سوره طارق)
قسم به آسمان گردنده.
طبعاً در وقت نزول قرآن ، تكنالوژى بحدى نبود كه اجسامى را كه مليونها كيلو متر دور قرار داشتند، مشاهده كنند. و نميتوانستند بفهمند كه فضا داراى مدار ها است. چنانچه در آيه ذيل آمده است:
وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ ( آيه ٧ سوره ذاريات )
قسم به آسمانها كه در آن راههاى نوسانى است.
مسير آفتاب در قرآن !
در قرآن آمده است كه آفتاب و مهتاب در مسير هاى معين در حركت اند:
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ( آيه ٣٣ سوره انبياء )و اوست كه شب و روز و آفتاب و مهتاب را آفريد كه هريك در مدار معينى شناورند.
عدم سكون آفتاب و حركت آن در مسير مشخص در آيه ديگرى نيز شرح يافته است :
وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا
( آيه ٣٨ سوره يس )
و آفتاب در مدار خود در گردش است.
اين حقايق متذكره در قرآن، جديداً در عصر ما كشف گرديده. قرار محاسبه منجمين، آفتاب در مسير معين خويش با يك سرعت باور نكردنى هفتصد و بيست هزار كيلو متر ( ٧٢٠٠٠٠ ) فى ساعت در حركت است. يعنى روزانه بيشتر از هفده ميليون ( ١٧٠٠٠٠٠٠ ) كيلو متر راه مى پيمايد و همراه با آفتاب ، تمام سيارات و اقمار مربوطه آن اين مسير را مى پيمايد.
نسبيت زمان در قرآن !
مساله نسبیت برای اولین بار توسط آلبرت انیشتین در سال 1915 مطرح شد و قبل از انیشتین تصور بر این بود که زمان یک مساله ثابت است. انشتین برای اولين بار به روشنی اثبات کرد که زمان به سرعت و جرم جسم وابسته است.
در مساله نسبیت خاص که انیشتین در سن 25 سالگی اظهار داشت بطور خلاصه این چنین بود که در سرعت های بالا که سرعت جسم ثابت است مثلا وقتی جسمی سرعتی نزدیک به سرعت نور دارد زمان برای او کند تر سپری می شود و حجم جسم نیز کاهش می یابد ولی جرم جسم زیادتر می شود.
انشتین مثالهای جالبی را نیز آورد مثلا اگر دو برادر یکی با سرعت نور در فضا برود و برادر ديگرش در زمین بماند بعد از بازگشت برادری که با سرعت نور رفته هنوز در سن کودکی است اما برادر دیگر پیر شده و صاحب فرزند و نوه و ... است!
آیات مختلفی از قرآن مفهوم نسبی بودن زمان را در خود دارند:
وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ( سوره حج، آيه ٤٧ )
همان يك روز نزد الله ( ج ) مثل هزار سال به حساب شما است.
تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ (4)
فرشتگان و روح به سوى او عروج مى کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است.
همچنین دانشمندان معتقد هستند که در سیاهچاله ها بعد زمان وجود ندارد و مناطقی بروی زمین خاصیت سیاهچاله ها را دارند! آیات سوره ی کهف نیز این موضوع را تایید می کنند كه در مظلب جداگانه ى به آن خواهيم پرداخت.
گذر زمان امری مطلق و ثابت نیست، بلکه سرعت یا کندی آن در شرایط گوناگون متفاوت است.
هنگامی که می گوییم موترى با سرعت 180 کیلومتر در یک جاده حرکت می کند، در حقیقت، مقدار حرکت را نسبت به اشیا و اشخاص ساکن سنجیده ایم و گرنه همین موتر، نسبت به موتر دیگر که با سرعت 100 کیلومتر در ساعت حرکت می کند، تنها 80 کیلومتر سرعت دارد. هم چنین سرعت آن نسبت به موتر سومی که سرعتش 180 کیلومتر در ساعت است، صفر خواهد بود. حال اگر سرعت آن را نسبت به هواپیمایی بسنجیم که 800 کیلومتر در ساعت حرکت می کند، سرعت آن برابر منفى 620 کیلومتر در ساعت خواهد بود.
این مقایسه ها و نسبت سنجی ها در قلمرو جهان مادّی و طبیعی است. همین مقایسه را می توان عیناً نسبت به جهان غیرمادّی ومجرّد نیز منظور داشت. آیا زمان در جهان مادّی و غیرمادّی به طور یکسان جریان دارد؟ آیا اصولاً در جهان غیرمادّی،زمان جریان دارد؟ به بیان دیگر، رابطه ی زمانی میان جهان مادّی و جهان مجرّد (مثلاً عالَم برزخ) چگونه است؟
این ها مسایلی است که دست ما به آسانی، به آسمان بلند آن نمی رسد، ولی آیاتی در این باره وجود دارد که چشم اندازهای روشنی را فراروی ما قرار می دهد. برخی از این آیات، آن هایی هستند که به مسأله ی «نسبیت زمان» اشاره دارند. یکی از آن ها همان آیه ای است که در آغاز بحث آمد:
وَیسْتَعْجِلوَنَک بِالعَذابِ ولَن یخِلفَ وَعْدَهُ وإنَّ یوماً عِندَ رَبِّکَ کَألفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدّونَ.
آنان از تو می خواهندکه در عذاب دادنشان شتاب شود؛ در حالی که خداوند هرگز از وعده ی خود تخلّف نخواهد کرد و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سال هایی است که شما می شمرید.
چنان که در این آیه می بینیم یک روز قیامت به اندازه ی هزار سال قلمداد شده است.
به راستی، اگر از ما بپرسند قیامت کی بر پا خواهد شد، چه پاسخی خواهیم داد: هزار سال دیگر؟ یک میلیون سال دیگر یا یک میلیارد سال دیگر؟
گروهی همین پرسش را از پیامبر (ص) پرسیدند:
یسْئَلونَکَ عَنِ السّاعَةِ أیانَ مُرسیها قُلْ إنّما عِلمُها عِنْدَ رَبّی لایجَلّیها لِوَقِتها إلاّهُوَ
درباره ی قیامت از تو می پرسند که کی فرا می رسد؟ بگو: «علمش تنها نزد پروردگار من است و هیچ کس جز او [نمی تواند] وقت آن را آشکار سازد.»
در این آیه، تکیه بر این است که علم به زمانِ برپایی قیامت، تنها در اختیار خداوند است و بس.
آیات دیگر به همین پرسش، به گونه ی دیگری پاسخ می دهند:
إنَّهُم یرَونَهُ بعیداً وَ نَراهُ قریباً
آن ها آن روز را دور می بینند و ما آن را نزدیک می بینیم.
چرا چنین است؟ چرا مردم، قیامت را دور می بینند، ولی خداوند نزدیک می بیند؟ آیا جز این است که گذر زمان، نزد خداوند و مردم یکسان نیست؟
همین تفاوت گذر زمان (نسبیت زمانی) را در داستان اصحاب کهف به روشنی می بینیم. هنگامی که جوانان یکتا پرست در عهد دقیانوس برای برپایی دین خویش به پا خاستند و آنان را تعقیب می کردند مأموران چاره ای نیافتند جز آن که در انزوا و خلوت کوه پناه گیرند. آنان به قدرت خداوند، در خوابی بس دراز فرو رفتند و پس از سیصد و نه سال که از خواب برخاستند، یکی از آنان پرسید: چه مدّت خوابیدید؟
قالَ قائَُِل مِنهُم کَمْ لَبِثْتُم قالوا لَبِثنا یوْماً أو بَعْضَ یومٍ.
گفتند: یک روز یا بخشی از یک روز.
یک روز و بخشی از یک روز کجا و سیصد و نه سال کجا؟ به راستی، آیا زمان برای کسانی که زندگی عادی و معمولی را سپری می کردند با جوانانی که در دل غار خفته بودند، یکسان می گذشت؟
فردی را در نظر بگیریم که از نیمه ی شب (ساعت 12) تا بامداد (6 صبح) درخواب بوده است. فرد دیگری به طور هم زمان، کنار او همان مدّت را بیدار مانده است. آیا گذشت زمان در نظر این دو نفر یکسان خواهد بود یا آن که فرد بیدار، زمان را طولانی تر احساس می کند؟ آیا زمان برای دو نفر، که هر دو در خواب به سر می برند ولی یکی از آنان خواب های خوش و شیرین می بیند و دیگری که دچار کابوس و خواب های وحشتناک شده است، یکسان می گذرد؟ هرگز. علّت این تفاوت در ارزیابی ها چیست؟
اگر از ما درباره ی عمر «برزخی» اولین انسان هایی که در کره ی زمین از دنیا رفته اند بپرسند، خواهیم گفت: (مثلاً) یک میلیارد سال گذشته است. اگر همین پرسش را از خود کسانی که در عالم برزخ به سر می برند بپرسیم، چه پاسخی خواهند داد؟ این مدّت طولانی در نظر آنان،چیزی بیش از یک تا ده روز نبوده است. به این آیه توجّه کنید:
یتَخاَفتُونَ بَینَهُمْ إِن لَّبِثْتُم إلاّ عَشْراً. نَحْنُ أعْلَم ُ بِما یقولونَ إذْ یقولُ أمْثَلُهُم طَریقَةً إن لَبِثْتُمْ إلاّ یوْماً.
آنان آهسته با هم گفت و گو می کنند.[بعضی می گویند:] تنها ده شبانه روز [در عالم برزخ] توقف کردید. ما به آن چه آنان می گویند، آگاه تریم؛ هنگامی که نیکو روش ترین آنان می گوید: شما تنها یک روز درنگ کردید.
عواملی که باعث می شود زمان را کوتاه یا بلند احساس کنیم، گوناگون است، مانند: سختی یا راحتی مسیر، آگاهی یا غفلت از مسیر، خواب یا بیدار بودن و عوامل دیگر که بررسی آن ها، بحثی مستقل می طلبد.
آن چه نظریه ی نسبیت علمی بر آن تکیه و تأکید دارد، چند چیز است:
1. عامل زمان
2. مبدأ سنجش زمان
3. تعداد سرعتِ متحرک
4. مسافت پیموده شده.
در این نظریه برای محاسبه ی زمان از فرمول زیر استفاده می کنند:
در این فرمول، T زمان است (Time) که برای محاسبه ی آن، مسافت پیموده شده را بر سرعت نور تقسیم می کنند.
نکته ی قابل تأمل این است که این نظریه ، تنها به گذشت زمان در قلمرو جهان ماده (و به تعبیر قرآن، «عالم شهادت») نظر دارد. اگر در برابر انسان، جهان های فرا زمانی و فرا مکانی مطرح باشد (عالم غیب)، سرعت یا کندی گذر لحظه ها، ساعت ها، روزها، سال ها و قرن ها (و به تعبیر قرآن، «قرون و احقاب») با چه ملاک ها و معیارهایی سنجیده می شود؟ نظریه ی نسبیت، در برابر توضیح این مطلب ساکت است.
موضوع نسبيت زمان در قرآن، آنهم در ١٤٠٠ قبل كه انسانها از اين پيشرفت علمى، آگاهى نداشتند، نشانگر آنست كه فرستنده اين كتاب، ذاتيست كه نه تنها خالق زمان است بلكه خالق همه ى كائنات و قوانين حاكم در آنست.
تفاوت هاى ساختمانى آفتاب، مهتاب و ستاره گان در قرآن !
وجعلنا سراجاً وهاجاً ( آيه ١٣ سوره نباء )
و چراغى روشن برافروختيم.
طوريكه ميدانيم يگانه منبع روشنى در منظومه شمسى، آفتاب است. با پيشرفت تكنالوژى، ستاره شناسان دريافتند كه مهتاب منبع روشنى نبوده بلكه صرفاً روشنى آفتاب را انعكاس ميدهد. كلمه سراج به معنى چراغ، كنايه از آفتاب ميباشد. كه منبع روشنى و حرارت است. الله ( ج ) در قرآنكريم لغات گوناگون را براى آفتاب، مهتاب و ستاره گان بكار برده است. و به اين ترتيب تفاوت هاى ساختمانى آنها در قرآن روشن گرديده است.
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا ( آيه ١٦ سوره نوح )
و مهتاب را نور و آفتاب را چراغ روشن ساخت.
در اين لغت نور براى مهتاب بكار رفته است و لغت سراج يا چراغ براى آفتاب. توصيف مهتاب با نور روشن، انعكاس كننده و بى حركت گرديده و آفتاب را به قسم يك شىء ايكه ميسوزد و هميشه منبع روشنى و حرارت ميباشد، توصيف نموده است.
گذشته از اين براى ستاره لغت عربى نجم بكار رفته كه بمعنى ظاهر شدنى يا ديدنى است. لغت ديگرى كه براى ستاره بكار رفته، ثاقب است كه بمعنى يك شئ خود سوز روشن كننده ى تاريكى و درخشان ميباشد.
ٱلنَّجْمُ ٱلثَّاقِبُ ( آيه ٣ سوره طارق )
ستاره درخشانى كه در تاريكى بتابد.
در عصر حاضر ما ميدانيم كه مهتاب خودش نور نداشته بلكه نور آفتاب را كه به سطح آن ميرسد، انعكاس ميدهد. و ميدانيم كه آفتاب و ستاره ها خود شان از خود نور ميفرستد.
اين موضوعات در قرآن وقتى ذكر شده بود كه انسانها وسايلى براى درك اينها نداشتند.
فتبارك الله أحسن الخالقين