محمد عبده، سر سلسلۀ فقیهان متجدد

نویسنده:احمد ذکی خاورنیا

ht

تاریخ نشر: 07.09.2018


در جهان اسلام جریان های مختلفی از نیمه های قرن نوزدهم میلادی تا به امروز وارد فعالیت های سیاسی، اجتماعی ودینی گردیدند:

جریان نخست، جریان غربگراست، که در دانشگاه های غربی درس خوانده وبه وسیلۀاستعمار گران در دانشگاه ها ومناصب حکومتی کشورهای اسلامی گماشته شدند، این جریان، شیفتۀ غرب وتمدن آن بوده وتمام تلاش شان این است که امت اسلامی را از گذشته شان ببرند ودنباله رو غرب متمدن سازند! به همین لحاظ تمام کمالات وخوبی ها را از جهان غرب وتمدن غربی دانسته وتمام بدبختی ها وعقب ماندگی ها را به اسلام وتمدن اسلامی نسبت می دهند.

جریان دوم جریان دگم اندیشان ومتحجران اند، پایگاه اساسی این جریان مدارس قدیمی وکلاسیک است، این ها با اندیشه های خشک ومتحجر وخرافی خود که از عصر انحطاط جهان اسلام به ارث برده اند، می خواهند جهان اسلام را رهبری کنند، این ها گرچه توانستند در برابر موج غربی سازی جهان اسلام ایستادگی کنند واز هویت اسلامی دفاع نمایند اما از طرح پروژۀ تمدنی خاصی که بتواند پا به پای تمدن های معاصر حرکت کند عاجز ماندند واین باعث شد که در میدان نوآوری، غربگرایان پیشقدم بوده وتمام نوآوری های خود را بدور از روح تمدن اسلامی بوجود آورده و حاضر امت اسلامی را با گذشته وآینده فکری وتمدنی اش قطع کنند.

در جریان کشمکش میان غربگرایان که بر تمام هست وبود ملت های مسلمان توسط استعمارگران وهمچنان به وسیله نوآوری هایی که در عرصه های مختلف داشتند وجریان خشک ومتحجری که از گذشتگان جز تحجر وعقب ماندگی چیز دیگری را به ارث نبرده بودند، ودر برابر تمام تحولات در عرصه های مختلف جز دفاع از خود ورد کردن دیگران چاره ای نداشتند، در چنین وضعیتی جریان «مکتب تجدید» بسان فرشتۀ نجات امت اسلامی پا به عرصۀ وجود گذاشت، وشخصیت های نامدار این جریان دست به فعالیت زده وامت اسلامی را به وسیلۀ علم وعقل از خطر افکار واندیشه های غربی نجات بخشیدند.

گرچه هنوز که هنوز است امت اسلامی درمیان کشمکش های دگم اندیشان مذهبی وغربگرایان افراطی پامال شده وداروندار شان به نابودی می رود اما راه نجات امت اسلامی از این بحران این است که از مقوله های«مکتب تجدید» آگاهی یافته وآن را درک کنند، ودر راه تجدید فکر وفقه کمر همت ببندند تا بدینوسیله بتوانند مسلمانان را از عقب ماندگی میراثی نجات بخشیده وبر چالش های افکار وارداتی غالب آیند.

در«مکتب تجدید» نقاط مشترکی که همۀ شخصیت ها واندیشمندان به آن معتقد اند قرار ذیل اند:

• رد غربگرائی ودگم اندیشی ...
• حرکت به سوی تجدید دنیا به وسیلۀ تجدید دین ...
• تلاش برای تأسیس رنسانس جدید بر اصول تمدن اسلامی ...
• تعامل با تمدن های دیگر – از جمله تمدن غربی – به گونه ای که این تعامل باعث توانائی ذاتی تمدن ما شود نه اینکه عامل نسخ ومسخ وتشویه ونابودی تمدن ما گردد ...
که از بارزترین شخصیت های این مکتب امام محمد عبده رحمه الله می باشد. وی دانشمندی فقیه، حقوقدان، اندیشه ورز، مصلح واز پیشگامان نواندیشی دینی در جهان اسلام به حساب می آید، وی شاگرد سیدجمال الدین افغانی بوده وبا اندیشه های اصلاحگرایانه خود در برابر استبداد داخلی واستعمار خارجی به مبارزه برخاست وبه این باور بود که استبداد داخلی واستعمار خارجی عامل اساسی عقب ماندگی وانحطاط مسلمانان است. از برجستگی های تفکر وی این بود که عقل وشرع را با یکدیگر همآهنگ می دانست، وبین دین وسیاست رابطۀ عمیقی برقرار کرد ودر صدد اصلاح خلافت عثمانی بود. مخالفان او به ویژه سلفی های افراطی وی را کافر نامیدند اما پیروانش وی را امام، حکیم، احیاگر دین ویک رهبر اصلاحگر می نامند. آنچه که باعث شد گرایش های متحجر وسلفی با وی دشمنی ورزند این بود که وی یکی از علت های اصلی عقب ماندگی مسلمانان را در تقدیس اشخاص وکتاب ها به غیر از قرآن کریم می دانست، ودر این باره سخن مشهوری دارد که می گوید:«مسلمانان عصر حاضر جز قرآن کریم هیچ پیشوایی ندارند» از این رو وی را سردمدار اصلی مدرسۀ «بازگشت به قرآن» می دانند. محمد عبده، تقلید از گذشتگان وبستن باب اجتهاد را از نشانه های سیه روزی مسلمانان می دانست. هر چند اندیشه های وی ملاهای سنتی را بر انگیخت اما موفق شد تا یک ساختمان فکری را طراحی کند که هنوز بعد از یک قرن، اصلاحگران دینی خود را به آن منتسب می دانند.

محمد عبده به عنوان یک اندیشمند میانه رو وفقیه عقلگرا پدیدۀ تکفیر را تفکر جاهلی وقضاوت در بارۀ عقیدۀ مردمان را کار خدایی می دانست. وی معتقد بود که سلفیت ویا وهابیت با رونمای زیبای اندیشۀ توحیدی، دارای محتوای جاهلی وضد قرآنی است.

اینک در صفحات ذیل به معرفی این بزرگ مرد پرداخته واز اینکه اندیشه های وی در زمینۀاصلاحگری دینی دامنه دار ووسیع است، من تنها به موضوع عقلانیت فقهی که هستۀمرکزی اندیشه های وی را تشکیل می دهد می پردازم وامیدوارم که برای خوانندگان گرامی مفید واقع شود.

شرح حال محمد عبده

محمد عبده در سال 1266هـ ق در یکی از دهکده های مصر بنام «محله نصر» در شهر «شبراخیت» از توابع ولایت «بحیره» واقع در شمال مصر، از پدری ترکمن ومادری عرب تبار دیده به جهان گشود. نام وی محمد بود و پدرش را عبده خطاب می کردند، شغل او در ابتدادهقانی بود، وپس از ده سالگی قرآن کریم را حفظ نمود. در سن سیزده سالگی به اجبار پدر برای تعلیم معارف اسلامی شامل مرکز«جامع احمدی» شد. وی به خاطر جمود وخشکی ای که در روش درسی این مرکز حاکم بود به آن علاقه ای نگرفت ومدتی هم که در آنجا بود چیزی نیاموخت، به همین خاطر آنجا را ترک کرد وبه دهکدۀ خود برگشت وبه دهقانی پرداخت. اما پس از مدتی به سفارش شیخ درویش خضر(مامای پدرش) که دیدگاه های وی را می پسندید، دو باره به جامع احمدی بازگشت وسپس به الازهر رفت. علاوه بر شیخ درویش وی از محضر شیخ حسن الطویل وسید جمال الدین افغانی فیض برد. همچنین به توصیۀ افغانی به مطالعه علوم عقلی پرداخت و وارد شغل معلمی شد وشاگردان زیادی را تربیت نمود که از جمله آن ها می توان به محمد رشید رضا، سعد زغلول، طه حسین، عبدالقادرمغربی، مصطفی عبدالرزاق وشیخ محمود شلتوت اشاره کرد. (الاعمال الکامله للشیخ محمد عبده، تقدیم وتحقیق محمد عماره، 1/19).

محمد عبده علاوه بر کار معلمی کار سیاسی هم می کرد وبخاطر همین کار وارد حزب وطنی مصر شد. وی همچنین بنا به پیشنهاد ریاض پاشا(وزیر خدیوپاشا) به سردبیریروزنامه«وقائع مصریه» گماشته شد که این روزنامه را منبری برای پخش ونشر اندیشه های اصلاحی خود ساخت.

در این مرحله از زندگی، افکار وبرنامه های اصلاحی محمد عبده متبلور گردید، اما زمانیکه انقلاب احمد عرابی با همکاری برخی از افسران ونظامیان راه اندازی شد، وی این انقلاب را به شدت محکوم نمود، اما زمانی که مداخله اشکار انگلیس را دید خود نیز به صف انقلابیون پیوست وپس از شکست انقلاب محکوم به سه سال زندان شده سپس به مدت سه سال تبعید گردید.

محمد عبده پس از سپری کردن مدتی در بیروت در سال 1883م به دعوت استاد خویش سید جمال الدین افغانی به پاریس سفر کرد، ودر ان جا به تاسیس «جمعیت عروه الوثقی» پرداخته ومجله ای را تحت عنوان «عروه الوثقی» به دست نشر سپردند. گرچه بیشتر از هژده شماره از این مجله به نشر نرسید اما با وجود آن، این مجله با مقاله های انقلابی خود توانست شعور اسلامی را بر انگیزد کما اینکه نقش بارزی در تبیین موضعگیری ها ومسائل حرکت اصلاحی بازی کرد.

محمد عبده مدت سه سال را در بیروت سپری کرد، ودر این مدت در مدرسۀ«السلطانیه» به تدریس عقائد اسلامی پرداخت که ما حصل این درس ها را بعدها پس از بررسی ومراجعه تحت عنوان «رساله التوحید» به دست نشر سپرد.

در سال 1888م حکومت مصر برای محمد عبده اجازۀ برگشت به کشور را داد، اما از نفوذ وقدرت معنوی وی هراسان بود، به همین لحاظ وی را از کار کردن در عرصۀ تعلیم وتربیت منع نموده ودر بخش قضا توظیف کرد ودر آن عرصه هم لیاقت وشایستگی زیادی از خود نشان داد. طوریکه نخست به عنوان قاضی در دادگاه«بنها» تعیین گردید واز آن جا به دادگاه زقازیق انتقال نمود سپس به دادگاه عابدین وبعد از آن در سال 1890م به عنوان مشاور دادگاه استئناف تعیین شد.

در سال 1895م به حیث عضو در ادارۀ جدید التشکیل الازهر گردید و نقش فعالی در این اداره ایفا کرد، و در سال 1899م به بلندترین منصب دینی که منصب مفتی سرزمین مصر است نائل امد. وی در زمان تصدی این منصب تلاش کرد تا در نهادهای دینی کلاسیک اصلاحاتی ایجاد کند تا بدینوسیله بتواند روح جدیدی در درون مردم بدمد تا از این طریق بتوانند شخصیت دینی ومیهنی خویش را در برابر اشغال انگلیس حفظ نمایند. با در نظرداشت چنین نگرشی محمد عبده دست به اصلاح قوانین واجراءات مروج در محاکم شرعی زد، محاکمی که مسؤولیت داشتند تا احکام شرعی متعلق به احوال شخصی واوقاف شرعی را مورد تطبیق قرار دهند.(العقل فی حریم الشریعه، عقیل یوسف عیدان، ص 30).

اما در ارتباط به دانشگاه الازهر باید گفت که وی توانست علوم عصری بیشتری را وارد نصاب تعلیمی الازهر کند ودروازه های این نهاد مهم را در برابر اندیشه های جدید باز نماید، به گونه ای که مضامین جدیدی مانند حساب، هندسه، جبر، جغرافیا وتاریخ را وارد نصاب تعلیمی کرد.

محمد عبده پس از تصدی منصب فتوا تا پایان عمر به عنوان مفتی دیار مصر باقی ماند، گرچه مخالفانش تلاش نمودند تا وی را از این منصب مهم عزل کنند، کما اینکه در پهلوی این منصب به عنوان عضو فعال در مجلس شورای قوانین نیز کار کرد واین منصب جایگاه وی را در زمینه قانونگذاری تقویت بخشید.

تصدی این مناصب باعث شد تا محمد عبده از اوضاع ومشکلات نهادهای مختلف اطلاع یافته ودر روشنائی آن بتواند نگرش فراگیر ودقیقی برای حل مشکلات سرزمین مصر طرح کرده وبرنامه های اصلاحی ای را در زمینه های عقیده، اندیشه، جامعه، آموزش وقضاء ... پیشنهاد کند.

بخاطر اصلاحاتی که دیدگاه های محمد عبده در نهادهای خصوصی مصر ایجاد کرده بود، مورد خشم ونفرت برخی ها قرار گرفت ومخالفانش تا توانستند وی را در محاصره وعزلت اجتماعی وسیاسی قرار دادند، واین هجوم بی رحمانه باعث شد که حتا شخص خدیو، محمد عبده را مجبور کند تا از ادارۀ الازهر در سال 1905م استعفا بدهد، آن هم در زمانی که از نگاه صحی در وضعیت بدی قرار داشت و در همین سال بود که محمد عبده به اثر مریضی ای که عاید حالش گردیده بود جان را به جان آفرین تسلیم کرد.(الاعمال الکامله، للامام محمد عبده، 1/36).

دانش محمد عبده

در قرن نوزدهم میلادی تحولات بنیادینی در مصر رونما گردید، از جمله اینکه گروهی ازعلما ودانشمندانی به وجود آمدند که در دانش خویش تنها به مدارس ودانشسراها ودانشگاه های کلاسیک اکتفا نکرده بلکه با مطالعه وتحقیق خصوصی وملاقات با علما ودانشمندان وحضور در کنفرانس ها وسفرهای علمی به ویژه به کشورهای اروپائی به دانش خویش افزودند؛ ومحمد عبده یکی از این شخصیت ها بود که تنها به اندوخته های مدرسه ای اش اکتفا نکرده بلکه دامنۀ مطالعه وتحقیقات خویش را گسترش داده وخیلی فراتر از دانش هایی که در دانشگاه ها ودانشسراها تدریس می گردید، قدم گذاشت، طوریکه به مطالعۀ کتاب های مهمی در زمینه های تاریخ، اخلاق وفلسفه غربی پرداخت وبا علما ودانشمندان برجستۀغربی گفتگوها ومناظراتی داشت که مناظره های وی امروز از گرانبهاترین سرمایه ای علمی به حساب می اید.(العقل فی حریم الشریعه، عقیل یوسف عیدان، ص 32).

محمد عبده علاقه وافری به مطالعه داشت، وبدینوسیله بر اندوخته های علمی خود افزود، وکتاب هایی را که وی مورد مطالعه قرار می داد مختلف ومتنوع بود، واین تنوع باعث شد تا کرانه های دید علمی وفرهنگی وی توسعه یافته وبعدها در اعمال وکارنامه هایش تجلی یابد.

محمد عبده دراثر مطالعه وتحقیق درعلوم عقلی که از دیر زمانی به آن علاقه داشت وبسیاری از کتاب های آن را نزد استادش سید جمال الدین افغانی فرا گرفته بود، از مکاتب ومذاهب عقلگرا متأثر گردید، به همین لحاظ از نگاه کلامی وی را پیرو مکتب ماتریدی می دانند، واز نگاه فقهی پیرو مذهب حنفی؛ زیرا ماتریدی ها نسبت به مکاتب کلامی اشعری وسلفی عقلانیتر اند، وحنفی ها نسبت به مذاهب فقهی دیگر بیشتر به عقل تمسک می جویند، گرچه بعدها وی پابند مذهب معینی نبود بلکه خود در زمینه های مختلف به اجتهاد پرداخت وتقلید را سخت نکوهش نمود.

لذا من هم برای تبیین روش عقلانی وی خواستم به این موضوع بپردازم وامیدوارم که چیزی جدیدی خدمت خوانندگان گرامی تقدیم کنم.

عقلانیت از منظر محمد عبده

مفهوم عقل دردلالت هایی مروج امروز، دارای معانی متعددی است که همگی مفید تفکر سالم وداوری درست می باشد، یا به تعبیر دیگر عقل، معیار تفاوت میان انسان وحیوان دانسته می شود یا این که عقل وسیله ای است که انسان را به اخلاق معیاری توجیه وراهنمائی نموده تا از شهوات بهیمی اجتناب ورزد.

ومعنای عقلانیت که از واژه های جدید در عرصۀ اندیشه وفکر به حساب می آید، روش علمی ای است که عقل را وسیله ای برای درک حقیقت ویگانه معیار برای نقد احکام از جایگاه معرفت می داند.

عقلانیت معانی متعددی دارد از جمله: اولویت بخشیدن به عقل، ودیگر این که در تجربۀعلمی، وجود عقل شرط است، وهیچ تجربۀ حسی نمی تواند دارای ارزش علمی باشد مگر اینکه مبانی عقلی، داده های آن را تنظیم بخشد.

سپس عقلانیت بر اعتماد به عقل وتوانائی آن برای درک حقیقت اطلاق می شود، زیرا عقلانیت از منظر برخی از علمای دین، همانا قول به این است که عقائد ایمانی مطابق احکام عقل است، وبرای شناخت حقیقت دینی عقل شرط است وعقل همان معیاری است که به وسیلۀ آن می توان عقیده ای را قبول ویا رد کرد، کما اینکه عقل، وسیله ای برای دفاع از دین نیز هست.(مدخل الی تاریخ الفکر العربی، البعلبکی، ص 93).

عقلانیت بسان خود اسلام تاریخ طولانی ای دارد، ودر درازنای تاریخ رویکردهای مختلفی را به خود گرفته است، از جمله رویکرد فلسفۀ اسلامی توفیقی، رویکرد متکلمین به ویژه اشاعره ومعتزله و رویکرد فقهاء به ویژه امامان مذاهب. محمد عبده ممثل یکی از این گرایش ها است، وی تلاش کرد تا نقش عقل را چنانچه اسلام خواهان آن است برجسته سازد، عقلی که به اثر تاثیرات اندیشه ها وافکار وارداتی از صحنه رانده شده است، واز منظر وی این باعث شده که شریعت اسلامی در دام تقلید گیر کند وسرزندگی وروحش را از دست بدهد.

عقل مجزا از شریعت نیست بلکه عقل وشریعت بسان دو برادر اند، زیرا احکام درست عقلی را شریعت اسلامی تأیید می کند، واحکام شریعت امکان ندارد که با احکام عقل تعارض داشته باشد. (تفسیرالمنار، محمدعبده ومحمدرشیدرضا،1/252). اگر احیانا تعارضی میان عقل وشرع (=نص) دیده شود در آن صورت به آنچیزی گرفته می شود که عقل به آن دلالت می کند، وبرای نقل دو راه بیشتر باقی نمی ماند، یا اینکه آنچه را نقل شده صحیح می پنداریم واعتراف می کنیم که ما در فهم آن عاجز وناتوان بوده ایم وامر آن را به خدا می سپاریم ویا اینکه با در نظرداشت قواعد زبان به تأویل نقل می پردازیم تا معنای آن با آنچه با عقل ثابت شده است جور دربیاید.(الاسلام والنصرانیه مع العلم والمدنیه، محمد عبده، ص 45-46).

محمد عبده ایمان راسخ به عقل داشت، وچنین ایمانی دارای ویژگیهایی است. وی بسان عقلانیت های گذشته حرکت نکرد وبه تأسیس عقلانیتی که تاریخ را تکرار کند نپرداخت، بلکهبا تجدید نظر در داده های تاریخ، آن را تجدید نمود به گونه ای که آن را به محاکمه کشید ومفاهیم جدیدی وارد آن ساخت که تاریخ برای ادامۀ خود به آن نیاز داشت.

از بدو تلاش های محمد عبده در راه اصلاح، اعلان داشت که وی به عقلانیت فرامی خواند، وعقلی که به آن دعوت می کند همان تفکر، نظر وتأمل در هستی وتحلیل وترکیب اشیاء بخاطر درک حقیقت آن می باشد،. به عبارت دیگر عقلی که وی به آن فرامی خواند عبارت بود از«کشف اسرار وجود وابراز خفایای عالم شهود».(محمد رشید رضا، تاریخ الاستاذ الامام الشیخ محمد عبده، 2/25). که چنین عقلی دامنۀ گسترده ای دارد. محمد عبده زمانیکه به قرآن رجوع می کند از لابلای آیات متعدد آن حقیقت عقل را کشف نموده ودعوت صریح به عقلانیت را می یابد.

آیات قرانی ای را که به عقلانیت فرامی خواند می توان به سه بخش تقسیم کرد:

بخش اول: آیاتی است که عقل را معرفی کرده وبه گونۀ واضح به آن فرامی خواند.

بخش دوم: آیاتی است که به نام های مختلف به تعقل فرامی خواند.

بخش سوم: آیاتی است که امر به تعقل کرده بدون اینکه به گونۀ مستقیم از آن نام ببرد.

بخش اول این آیات به تفکر درهستی وتأمل در وجود واقرار وتسلیم به وحدانیت وعظمت وقدرت خدا دعوت می کند. اینگونه آیات در قرآن کریم زیاد است که به گونه مثال دوسه نمونه از آن را ذکر می کنیم. خداوند می فرماید:(ودر اسرار آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند)(ال عمران: 191)، وهمچنان می فرماید:(درآفرينش آسمان ها و زمين، و آمد و شد شب و روز، و كشتی هايى كه در دريا به سود مردم در حركتند، و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده، و با آن زمين را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنين) در تغيير مسير بادها و ابرهايى كه در ميان زمين و آسمان معلقند، نشانه هايى است (از ذات پاك خدا و يگانگى او) براى مردمى كه عقل دارند و مى انديشند)(البقره:165).(تفسیر المنار، 4/298 و2/54).

اما بخش دوم این آیات، عقل را با نام های مختلفی یاد می کند واینگونه آیات نیز زیاد است. به گفته محمد عبده ازعقل در قرآن کریم به (لب) تعبیر می شود وایت (اولوا الالباب) در ایات متعددی از قران کریم ذکر شده است.(همان، 3/77).

محمد عبده بیان می دارد که در قران کریم تعبیر از عقل به علم نیز شده است، وعلم در حقیقت عقل است، زیرا علم به وسیلۀ عقل کسب می شود، ووظیفۀ هردو کشف وبیان است.(الاعمال الکامله، 3/141).

محمد عبده با استناد به آیات قرآن کریم به این باوراست که چنین علمی دارای مرتبۀ بلندی است به مرحله ای که صاحب علم در مرتبۀ سوم بعد از خدا وملائکه قرار می گیرد، چنانچه خداوند می فرماید:(خداوند،(با ايجاد نظام واحد جهان هستى،) گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست، و فرشتگان و صاحبان دانش،(هر كدام به گونه اى بر اين مطلب،) گواهى مى دهند، در حالى كه (خداوند در تمام عالم) قيام به عدالت دارد)(ال عمران:18). محمد عبده توضیح می دهد که مقصود ازعلما در این آیت همانا اصحاب علم برهانی اند.(تفسیر المنار، 3/256). وعلم این طیف از علما علم یقینی است نه ظنی، وعلم برهانی از منظر محمد عبده علمی است که استوار برعقل بوده ودورتر از شک وتردید باشد.(همان، 1/249).

بخش سوم آياتی است که از عقل به گونۀ مستقیم نام نمی برد بلکه چیزهایی را ذکر می کند که دلالت بر عقل می نمایند، که چنین آیاتی در قرآن کریم بسیار ذکر شده است که از جملۀ آن ها آیاتی است که از حکمت سخن می گوید، زیرا حکمت، علم وعقل وتعقل است به دلیل این قول خداوند که می فرماید:(خداوند بر مؤمنان منت گذارد (نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آن ها پيامبرى از جنس خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آن ها بخواند و كتاب و حكمت به آن ها بياموزد اگر چه پيش از آن در گمراهى آشكار بودند)(ال عمران:164). از منظر عبده چنین حکمتی جز به آدم های خاص به ویژه انبیاء ورسل داده نمی شود؛ زیرا حکمت، همانا علم به اساسات فضائل است، که مصداق آن این ایت است که می فرماید:(اين ها از امور حكمت آميزى است كه پروردگارت به تو وحى فرستاده است)(الاسرا:39). به این معنا که حکمت - چنانچه محمد عبده ذکر می کند- معرفتی است خاصتر از علم به حقیقت شیء، که در آن منفعت وفائده ای باشد که باعث به عمل نافعی گردد که در آن خیر باشد.(همان، 3/77).

محمد عبده در قرآن کریم دلالت دیگر برای عقل درعبارت دیگری می یابد که آن واژۀ (قلب) است، که این واژه در برخی ایات قران کریم ذکر گردیده است. در تفسیر ایت (آن ها قلبهايى دارند كه با آن درك و انديشه نمى كنند)(الاعراف:179)، محمد عبده بیان می دارد که عرب ها تعبیر از عقل به قلب می کنند، زیرا در قلب اثر وجدان پدیدار می گردد که آن اثر، انسان را به اعمال سوق می دهد(...) اگر باورهای دینی به گونه مقلدانه گرفته شود ودر زاویه ای از زوایای دماغ گذاشته شود، چنین باورهایی نمی تواند بر قلب تسلط داشته وبر وجدان تاثیری بگذارد، وباورهایی که چنین باشند مورد پذیرش خداوند قرار نگرفته وانسان هم نمی تواند از آن بهره ای ببرد.(همان، 1/153-154).

محمد عبده برعقل وتعقل وتأمل وعلم وحکمت وقلب مدرک، توجه زیادی کرده است که هدفشاز آن این است که موضعگیری ها باید بر اساس حجت وبرهان استوار گردد نه بر تعسف وتقلید کورکورانه.

محمد عبده آیات زیادی را در تفسیر خویش در بارۀ عقل ذکر می کند تا بدینوسیله حقیقت عقل واهمیت آن را بیان دارد، وبه همین اساس به احکام عقل ومنطق بگیرد، که اینگونه ایات به طور کلی بسیار زیاد است. وی در دعوت خویش به سوی عقل در رویارویی به اطراف متعددی قرار گرفت، طوریکه جریان «محافظه کار» که محمد عبده آن ها را بنام جریان جمود، وپیروان آن ها را به صاحبان تقلید کورکورانه می نامد، در برابر وی قرار گرفتند که برخی از این ها صوفی ها بودند که« مردم پس از اینکه کار این گروه به فساد کشید، فریب آن ها را خورده تا اینکه آن ها را شریک خدا ساختند، واز آن ها چیزهایی را خواستند که جز از خدا خواسته نمی شود»(تاریخ الاستاذ الامام، ص1/921)، وبرخی دیگر فقهائی بودند که امیران وپادشاهان آن را استخدام کرده« ومجبورشان کردند تا با مخالفت با شریعت ومطابق خواسته های شان فتوا صادر کنند... وهرچه آن ها خواستند مطابق آن برای شان فتوا دادند، وفتواهای شان بسان احکام شرعی درج کتاب های فقه گردید»(همان، 1/928) واز زمره این گروه آنعده از علمایی به حساب می آیند که از وضعیت مردم وزمان خویش آگاهی ندارند، باید تذکر داد که« عالم تا زمانیکه عارف نباشد عالم به حساب نمی اید، وعارف کسی است که میان شریعت وآنچه منفعت مردم در هرعصر وزمان است، توافق ایجاد کند».(همان، 1/851).

عقلی را که محمد عبده خواهان آن است، عقل متوازن، آگاه وپاک از هوی وهوس است. وی عقلی را می خواهد که امور را در معرض بررسی وتحقیق قرار دهد تا از غرب و از میراث گذشتگان جز آنچه را که موافق با اصول اصیل شریعت است نگیرد، یعنی شریعتی که از تمام بدعت ها مبرا بوده واز تمام ناخالصی های که با گذشت زمان بر شریعت الهی وارد شده است، پاک باشد. تقلید از منظر محمد عبده دشمن اساسی پیشرفت وترقی، ودشمن عقلی است که خواهان آن است.

محمد عبده خواهان پیشرفت به علم وعمل بود نه به تقلید از دیگران، بلکه با استفاده از عقل، استفاده ای که میان خیر وشر ونیکو وبد ومیان آنچه پیشرفت حقیقی است ومیان آنچه پیشرفت وهمی است، تمییز قائل باشد. از جمله جنایت ها بر عقل واندیشه این است که انسان معتقد باشد که بدون عقل وعلم وعمل می تواند انسانیت خویش را تحقق بخشد.انسانیت واقعی انسان، جز با استفاده دوامدار از عقل تحقق نمی یابد، زیرا عقل چنانچه محمد عبده بیان می دارد« قدرتی است از بهترین قدرت های انسانی ، بلکه در حقیقت از بهترین بهترین هان است».(الاسلام والنصرانیه، ص 64). ادمه دارد....





Side Widget
You can put anything you want inside of these side widgets. They are easy to use, and feature the new Bootstrap 4 card containers!