تفسیر سوره المطففین
نویسنده:امین الدین سعیدی
تاریخ نشر:
2018-09-13

سوره المطففين
اين سوره در « مكه » نازل شده و داراى 36 آيه است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ ﴿١﴾ الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ ﴿٢﴾ وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ ﴿٣﴾ أَلا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ ﴿٤﴾ لِیَوْمٍ عَظِیمٍ ﴿٥﴾ یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٦﴾ کَلا إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ ﴿٧﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ ﴿٨﴾ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿٩﴾ وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ ﴿١٠﴾ الَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ ﴿١١﴾ وَمَا یُکَذِّبُ بِهِ إِلا کُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ ﴿١٢﴾ إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ ﴿١٣﴾ کَلا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ﴿١٤﴾ کَلا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ ﴿١٥﴾ ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُو الْجَحِیمِ ﴿١٦﴾ ثُمَّ یُقَالُ هَذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ ﴿١٧﴾ کَلا إِنَّ کِتَابَ الأبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ﴿١٨﴾ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ ﴿١٩﴾ کِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿٢٠﴾ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ﴿٢١﴾ إِنَّ الأبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ﴿٢٢﴾ عَلَى الأرَائِکِ یَنْظُرُونَ ﴿٢٣﴾ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ ﴿٢٤﴾ یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ ﴿٢٥﴾ خِتَامُهُ مِسْکٌ وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ ﴿٢٦﴾ وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ ﴿٢٧﴾ عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ ﴿٢٨﴾ إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ ﴿٢٩﴾ وَإِذَا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغَامَزُونَ ﴿٣٠﴾ وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهِینَ ﴿٣١﴾ وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلاءِ لَضَالُّونَ ﴿٣٢﴾ وَمَا أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حَافِظِینَ ﴿٣٣﴾ فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ ﴿٣٤﴾ عَلَى الأرَائِکِ یَنْظُرُونَ ﴿٣٥﴾ هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ ﴿٣٦﴾
معلومات مؤجز:
نام این سوره « المطففین » ( کاهندگان مخفیانه » است، که از آیهٔ اول این سوره گرفته شده است. این سوره دارای (1) رکوع، هفتصدو هشتاد حرف (780 )، یکصدو شصت ونه کلمه (169 )، سی وشش (36 ) آیت، و(358 ) وسه صدوپنچاهوهشت نقطه است.
در مورد مکی بودن، و یا مدنی بدون سورهٔ (مطففین ) بین مفسرین اختلاف رای است. قول راجح نزد اکثر مفسرین اینست که این سوره مدنی است.
ويل للمطففين کم فروشی و خيانت کردن در خريد و فروش یکی از صفت های زشت وبدی است که پرورد گار با عظمت ما فاعل آن را مورد مؤاخذه قرار خواهد داد و وعده داده که اگر شخص آن را ترک نکرد عاقبتش عذاب دردناکی خواهد بود. و اين فعل عادت بسيار بد است٬ که الله تعالی رسولش را به سوی فاعلان آن فرستاد تا آنها را به ايمان دعوت کند و از اين عادت زشت دور کند و همچنين به آنها هشدار دهد که عدم ترک آن باعث هلاکت آنان خواهد شد.
قرآن عظیم الشان می فرماید :
« وای بر کم فروشان کم دهندگان (1) آنانکه چون پيمانه از مردم گيرند تمام می ستانند(2) و چون برای مردم پيمانه و يا وزن کنند زيان می رسانند و می کاهند(3) آيا ايشان گمان ندارند که برانگيخته می شوند (4) برای روز بزرگی(5) روزی که مردم به فرمان پروردگار جهانيان بپاخيزند (6)
اسباب نزول ( شأن نزول) :
درمورد اسباب نزول این سوره: در حدیثی که امام نسائی و ابن ماجه از ابن عباس رضی الله عنه روایت کرده اند آمده است:« لما قدم النبی صلی اللّه علیه وسلم المدینة کانوا من أخبث الناس کیلاً، فأنزل اللّه تعالی: (ویل للمطفِّفین) فحسنوا الکیل بعد ذلک).
) زمانی که رسول الله صلی الله علیه و سلم به مدینه تشریف آوردند، دید که مردم مدینه از خیانت ترین مردم در پیمانه کردن اجناس هستند، پس الله تعالی این آیه را نازل کرد: (ویل للمطففین) بعد از آن در پیمانه کردن عدالت را برقرار کردند.
و قرطبی رحمه الله در تفسیر این آیه می گوید: گروهی گفته اند که سبب نزول این سوره به خاطر مردی که معروف به ابی جهینه بود، نازل شد، این مرد دو پیمانه داشت که با یکی از آنان جنس را می فروخت و با دیگری می خرید.
محتوی کلی سوره مطففین:
تعداد کثیری از مفسرین در تفاسیر خویش کلمات « تطفیف » « وزن » و « کیل » در این سوره بر تعین وزن معنوی وقدر ومنزلت اشخاص بکار برده اند ، ومی فرمایند که در مجموع سوره ملاحظه میشود که بحث از « فجار » ، موضعات زشت وعاقبت وخیم آنان وبحث از « ابرار » ونیکو کاران وپایان شایسته ونیکوی آنان است.
از نظر اسلام بزرگترین تعرض به آبرو وعزت انسان است ، همانگونه که گرامی ترین سر مایه انسان شرف وعزت است ، بزرگترین وشنیع ترین تجاوز تعدی نیز لطمه زدن به حیثیت وعزت انسان وتجاوز بر آبروی او ست . بدین ترتیب «مطفف » کسیست که انسان شریف را تحقیر کند ، نسبت به او اهانت روا دارد ، خود را با لاتر از او بشمارد ، در اثنای قضاوت در باره شایستگی های ذاتی او و اعتبار وحیثیت اجتماعی اش مر تکب تعدی وتجاوز شود ، از وزن او بکاهد وارزش او را کمتر جلوه دهد .
ووقتی خود را بر مردم عرضه می کند وقضاوت آنان را در مورد شایستگی های خود وزن واعتبار اجتماعی اش جویا شود ، انتظار آنرا دارد که بیش از حد ستایش کنند ، پیمانه اورا پر جلوه داده خلا وکم وکاستی را در شخصیت او نشا ندهی نکنند واو را از هر عیب ونقص برتر وبالاتذ بشمارند ، همین گناه زشت وشنیع در این سوره مورد بحث قرار گرفته است.
ترجمه وتفسیر موجـز:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام الله بخشنده مهربان
«وَیلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ » (1) (وای به حال کم کنندگان (از حقوق مردم) .
«الَّذِینَ إِذَا اكْتَالُواْ عَلَى النَّاسِ یسْتَوْفُونَ»(2) (کسانیکه چون (برای خود) پیمانه زنند از مردم به تمام و کمال دریافت میدارند).
«وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یخْسِرُونَ »(3) (و هنگامیکه برای دیگران پیمانه میزنند یا وزن میکنند کم میگذارند».یعنی زمانیکه به ديگران چیزی را می فروشد از وزن آن کم می کند و برای خود می گيرد و به بدینترتیب برای جانب مقابل زيان می رسانند. بنابراين تقلب و خيانتی که درآیه مبارکه از آن ذکری بعمل آمده است ، در واقع همان تقلب در پيمانه کردن و تقلب در اندازه گيری با ترازو است٬ زيرا در آن زمان مردم از اين دو بسيار استفاده می کردند٬ اما برخی از علماء می گويند: اين تقلب فقط شامل صرف امور تجارتی نمیگردد ، بلکه شامل تمام حق و حقوق حتی عبادات نيزمی شود.
امام قرطبی رحمه الله می گويد: ديگران گفته اند: تقلب ذکر شده در آيه شامل تقلب کردن در پيمانه و ترازودر وضو و نماز و حتی سخن هم می شود. و از سالم بن ابی الجعد روايت شده که گفت: نماز با پيمانه است٬ پس کسی که به آن وفا کرد به او نيز وفا خواهد شد٬ و کسی که در آن تقلب کرد٬ پس بدانيد که الله تعالی چنين می فرمايد: «ويل للمطففين» و برخی از علماء گفته اند: هر چيزی که با تصرف کردن در آن٬ فرد بيشتر از حقش را بگيرد و يا هم به صاحب حق کم تر از حقش را به او دهد پس آن تقلب محسوب می شود.
کم فروشی در قرآن :
«وَیلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ » «وای بر مطففین» یعنی: زیان و نابودی بر كسانی باد كه از حقوق مردم در وزن و پیمانه میكاهند.
در قرآن عظیم الشان در تعداد کثیری از آیات قرآنی به طور صریح و مکرربه کم فروشی اشاراتی بعمل آمده و به شدت تمام این عمل را تقبیح نموده ، و بالاتر از آن قرآن عظیم الشان کم فروشی را موجب ویران شدن شهر مدین و نابود شدن قوم آن معرفی کرده است ، اهمیت این موضع به حدی می باشد که در شش سوره از 114 سوره قرآن عظیم الشان ، کم فروشی مورد مذمت قرار گرفته است.
بنابر اهمیت این موضوع است که سوره مطففین به نام « کم فروشان » مسمی گردیده است .
مسمی ساختن یک سوره بنام کم فروشان ، طوریکه که گفتیم ، حاکی بر مهم بودن و شایع بودن این مسئله در بین بنی آدم می باشد.
واینکه وقتی این سوره ی مبارکه با چنین جمله ای آغاز می شود« وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ » یعنی وای برکاهش دهندگانِ (حق مردم ) و یا به عبارت دیگر یعنی وای بر کم فروشان ، این مطلب نشان از سنگین بودن جرم کم فروشی و حق تلفی دارد.
حرام و غیراخلاقی بودن کم فروشی چه به لحاظ شرعی و چه به لحاظ عقلی امریست انکار ناپذیر. متاسفانه امروزه کم فروشی ابعاد گوناگونی پیدا کرده است. کم فروشی در اجناسی که بر اساس وزنشان فروخته میشوند، از قدیمیترین انواع کم فروشی است.
« تطفیف» که « مطففین» از آن گرفته شده است در لغت به معنای « اندک و کم» است و« مطفف » به کسی اطلاق می شود که از چیزی بکاهد و آن را از حد واقعی آن کم کند و آن را اندک کند ، حال آن چیز ممکن است جنسی باشد که به دیگری می فروشد و یا کاری باشد که برای شخصی انجام می دهد و یا حتی ممکن است قیمت چیزی باشد که می پردازد و یا مزد کاری باشد که می پردازد در واقع امکان تطفیف کردن و کاستن فقط در داد و ستد نیست بلکه در هر معامله ای ممکن است.
قرآن عظیم الشان با بیان کلمه (مطففین) در کمال فصاحت مطلب را طوری بیان فرموده که هر کم کاری و کم فروشی ای را شامل میشود.
پروردگار با عظمت ما در سوره اسراء می فرماید :«واوفوا الکیل اذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم . ذلک خیر و احسن تأویلاً» .( جنس را با پیمانه کامل و وزن درست تحویل بدهید . که این کار خوب می باشد و عاقبت بهتری برای شما دربردارد.)
در این سوره مبارکه که قبل از اشاره به موضوع پیمانه و وزن صحیح به زنا و قتل نفس و تعدی به مال یتیمان اشاره شده است و کم فروشی در ردیف این گناهها قرار گرفته است .
همچنان در سوره رحمن آمده است : « والسماء رفعها و وضع المیزان . الا تطغوافی المیزان . واقیموا الوزن بالقسط ولاتخسروا المیزان . »( آسمان را خداوند برافراشت و میزان عدل را برقرار کرد . تا در آنچه وزن می کنند تجاوز و تعدی روا ندارید و هرگاه چیزی را وزن می کنید عدالت و صحت ترازو را رعایت کنید و آنچه را وزن می کنید کم ندهید .
هکذا در سورهٔ انعام آمده است : « واوفوا الکیل و المیزان بالقسط» ( پیمانه را تمام و وزن را درست و عادلانه تحویل بدهید).
در این سوره مبارکه خداوند متعال آنچه را بر بندگان خود حرام کرده است برمی شمرد : خودداری از شرک ، و احسان به والدین ، و خودداری از کشتن اولاد خود از ترس فقر و تنگدستی ، و خودداری از فحشاء ظاهر و باطن ، و قتل نفس ، وخودداری از تجاوز و دست درازی به مال یتیم ، و در آخر صحت پیمانه و وزن و خودداری از کم فروشی است.
پروردگار با عظمت ما درسوره اعراف ، خطاب به قوم شعیب اهالی شهر مدین می فرماید : پیمانه و وزن را تمام و کمال تحویل بدهید و در مال مردم نقصان روا مدارید و در پهنه زمین پس از آنکه صلاح و اصلاح برقرار شد فساد را منتشر نکنید و این امر برای شما بهتر است اگر ایمان داشته باشید .
همچنان در سوره هود داستان قوم مدین و رفتار غیر انسانی آنان را با شعیب پیغمبر و سرنوشت وحشتناک آنها را بازگو می کند .
خداوند جلّ جلاله قوم شعیبعلیه السلام را به جهت آن نابود كرد كه در وزن و پیمانه زیان میرسانیدند بعد از آنكه شعیبعلیه السلام مكررا آنان را نصیحت كرد: وَیا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْیالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیاءهُمْ... «هود / 85»
زین الاسلام ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن بن عبدالملک بن طلحه بن محمد قشیری میگوید: «لفظ مطفف شامل كم كردن در وزن و پیمانه، آشكار كردن عیب كالا یا پنهان كردن آن و طلب انصاف برای خود و ترك انصاف دادن برای دیگران، همه میشود پس هر كس كه آنچه را برای خود میپسندد، برای برادر مسلمان خویش نپسندد، او منصف و دادگر نیست و هر كسكه عیب مردم را میبیند اما عیب خود را نمیبیند، او نیز مطفف است و هر كس كه حق خود را از مردم میطلبد اما حقوق آنان را نمیدهد، او نیز از این جمله است.
پس جوانمرد كسی است كه حقوق مردم را میپردازد و برای خود از كسی حقی نمی طلبد».
در حدیثی از حضرت عبد الله بن عباس روایت شده است که رسول الله صلی اله علیه وسلم فرموده است : «خمس بخمس، ما نقض قوم العهد إلا سلط علیهم عدوهم وما حكموا بغیر ما أنزل الله إلا فشا فیهم الفقر ولا ظهرت فیهم الفاحشه إلا فشا فیهم الموت ولا طففوا المكیال إلا منعوا النبات وأخذوا بالسنین ولا منعوا الزكاة إلا حبس عنهم المطر »
یعنی سزای پنج گناه پنج چیز است:
1- کسی که عهد وپیمان را بشکند ، خداوند دشمن را بر او مسلط می کند.
2- ملتی که قانون الله را رها ساخته می خواهد موافق با قانون دیگر عمل کند ، بین آنها فقر وفاقه واحتیاج عام می گردد.
3- قومی که زنا وبی حیایی در آنها رایج گردد ، خداوند طاعون وامراض دیگر را بر آنها مسلط می گرداند .
4- کسانی که در کیل ووزن کوتاهی کنند ، خداوند آنها را به قحط مبتلا می سازد.
5- کسانی که زکات ادا نمی کنند ، خداوند باران را از آنان باز می دارد . ( ذکر القرطبی وقال اخرجه البزار بمعناه مالک بن آنس ایضآ من حدیث ابن عمر)
طبرانی از حضرت ابن عباس روایت کرده است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود : قومی که در میان آنها خیانت در اموال غنیمت رایج باشد ، خداوند بیم دشمن را در قلوب آنها می اندازد ، وقومی که ربا خواری بین آنان رایج یابد ، مرگ ومیر در میان آنها اضافه می شود ، وقومی که در کیل ووزن ، کم وکاست نمایند، خداوند رزق آنها را قطع می نماید، وکسانی که بر خلاف دستور خداوند قضاوت نمایند، بین آنان قتل وخونریزی عام می گردد وکسانی که در معاهدات غداری وعهد شکنی می کنند ، خداوند دشمن را بر آنها مسلط می گرداند. ( رواه مالک موقوفآ، مظهری ).
تطفیف درعبادات:
در «موطا امام مالک » آمده است که حضرت عمر (رض) کسی را دید که رکوع وسجده وارکان دیگر نماز را بطور کاملآطوری که حق آنست ادا نمی کرد ، ونماز را به سرعت به پایان می رساند ، فرمود: « لقد طففت » یعنی تو در حقوق الله مرتکب به تطفیف شدی.
حضرت امام مالک پس از نقل این قول حضرت فاروق فرموده است که « لکل شیء وفاء وتطفیف » یعنی پرداخت کامل حق یا کاستن ، در هر چیزی می باشد ، حتی در نماز ، وضو وطهارت نیز ، وهم چنین کوتاهی کننده در حقوق دیگر خداوند وعبادات ، مجرم به تطفیف می باشد ، ونیز کسی که در حقوق مقرره بندگان کوتاهی کند او هم در حکم تطفیف می باشد.
وهمچنان مئولف تنویرالاذهان تحت این ایه کریمه مینویسد که« وَأَقِيمُوا الْوَزْنَبِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ»( سوره رحمن(9) مامور و اجیرمئوظف که در کار خودعمدآغفلت ورزدتحت وعید ایه متذکره قرارمیگیرد وبلاخره از مطفیفین محسوب میشود.
عدم اعتقاد به زندگی بعد از مرگ :
«أَلَا یظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ »(4) (آیا اینان نمیدانند که دوباره زنده میشوند».
پروردگار با عظمت ما می فرماید : آیا كسانی كه مرتكب عمل تطفیف می شوند از جمله کسانی اند که :هیچ در فکر این نیستند که دوباره زنده هم گردانیده می شوید ، ودر آن وقت آنچه را که مرتکب گردیده مورد سوال وجواب قرار خواهید گرفت چرا در این امر تدبر و اندیشه نكردند تا سرانجام با رسیدن به یقین در این امر، آنچه را كه باید از عاقبت آن بیمناك بود، فروگذارند؟ پس «أَلَا یظُنُّ » سؤالی است از سر توبیخ و انكار و به تعجب افگندن از حال آنان. از یقین به «ظن» تعبیر شد تا اشارهای باشد به این امر كه اگر كسی حتی به گمان برپایی قیامت باشد، بر ارتكاب همچو كارهای زشتی جسارت نمیكند، چه رسد به كسی كه به آن یقین دارد.
« لِیوْمٍ عَظِیمٍ »(5) (برای بزرگ روزی ). روزی بزرگ عبارت از روز است ، که قیامت بر پا می شود ودر این روز حوادثی بزرگی در آن رخ می دهد از جمله از رستاخیز گرفته تا حساب و عقاب و ورود جنتیان به جنت ودوزخیان به دوزخ.
«یوْمَ یقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ »(6) (روزی که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان میایستند). روز بزرگ روزی است که انسانها در برابر خداوند متعال ایستاده می شوند ، آنعده اشخاصی که به روز جزا وروز حشر وقیامت وروز باپرسی ایمان وعقیده نداشته باشد ، انسانهای مریضی اند ،اساس ای مریضی زمانی به انسانها رخ می دهد که به زندگی بعد از مرگ ایمان نداشته باشد ، این تعداد انسانها کسانی اند که باور ندارند که در برابر الله ایستاه می شوند وبه محاسبه الهی مواجه می شوند.
کی اهل جنت وکی اهل دورخ اند :
در مورد اینکه کی اهل جنت وکی اهل دوزخ اند باید گفت :«ما بطورقطع ویقین حکم به جنتی بودن ودوزخی بودن هیچ مسلمانی را نمی دهیم، مگر آنعده کسانی را که الله تعالی و رسولش بر جنتی بودن ودوزخی بودنش شان شهادت داده اند».
البته این قاعده در مورد مؤمنان و مسلمانان است ،ولی هرآنکسی که بر کفر از دنیا برود، حکم و شهادت به جهنمی بودنش می دهیم چرا که خداوند متعال خود وعده داده کافران و منکرین اسلام را در جهنم اندازد: «وَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ» (سوره آل عمران 131). یعنی: و از آتشی بپرهیزید که برای کافران آماده شده است.«وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (سوره آل عمران 85).یعنی: و هر کس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد؛ و او در آخرت، از زیانکاران است.
مثلا در مورد جنتی بودن عشره مبشره ، طوریکه در حدیثی شریف آمده است :« ابُو بَکْرٍ فِی الْجَنَّةِ وَعُمَرُ فِی الْجَنَّةِ وَعُثْمَانُ فِی الْجَنَّةِ وَعَلِیٌّ فِی الْجَنَّةِ وَطَلْحَةُ فِی الْجَنَّةِ وَالزُّبَیْرُ فِی الْجَنَّةِ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ فِی الْجَنَّةِ وَسَعْدٌ فِی الْجَنَّةِ وَسَعِیدٌ فِی الْجَنَّةِ وَأَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ فِی الْجَنَّةِ ». ( إمام أحمد، أبوداود، ترمذی3680، وابن ماجه وغیره .)یعنی: ابوبکر در بهشت خواهد بود، عمر در بهشت خواهد بود، عثمان در بهشت خواهد بود و علی در بهشت خواهد بود و طلحه و زبیر و عبدالرحمن بن عوف و سعد و سعید و ابوعبیده همگی در بهشت خواهند بود.
هکذا درمورد دیگر مسلمانان که اهل تقوا و عمل صالح بودند و از بدعت و انحراف بدور بودند بطور قطع حکم به جنتی بودنشان نمی دهیم ولی امید و حسن ظن داریم که ان شاءالله خداوند متعال آنها را وارد بهشت خود نماید، چنانکه فرمودند:«وَبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» (سوره بقره 25). یعنی: به کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته انجام دادهاند، بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاریست.
درمورد مسلمانان عاصی و گناهکار ، بشرطیکه موحد باشند ،نمیتوان بطور قطع حکم به جهنمی یا جنتی بودنشان صادر نمود ، بلکه می گوییم: اگر خدا خواست آنها را می بخشد و داخل جنت می کند و اگر خواست به اندازه گناهشان آنها را عذاب داده و سپس ازدوزخ بیرون می آورد و سرانجام هیچ مومن موحدی در دوزخ ماندگار نخواهد شد.
طوریکهخداوند متعال می فرماید: «إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یَشَاء» (سوره نساء 48).یعنی: خداوند (هرگز) شرک را نمیبخشد! و پایینتر از آن را برای هر کس (بخواهد و شایسته بداند) میبخشد.
هکذا رسول الله صلی الله علیه وسلم میفرماید: «یخرج من النار من کان فی قلبه مثقال ذرة من إیمان». بخاری (7510) ، مسلم (193). یعنی: «هرکس در قلبش به اندازه سرسوزنی ایمان باشد بالاخره از آتش خارج می شود». این همان اعتقاد صحیحی است که از مجموع نصوص کتاب و سنت نتیجه شده است.
اگر شخص مسلمانی فوت کند و چند نفر وی را تعریف و تمجید کنند و واقعا هم آدم صالح و نیک کرداری بوده باشد، در اینصورت باز بطور قطع و یقین حکم به جنتی بودنش نمی دهیم ولی امید و حسن ظن زیادی داریم که ان شاءالله خداوند متعال وی را وارد جنت خود نماید. البته بعضی از علما فرموده اند که: برای کسی که مؤمنان برایش گواهی به کار خیر دادهاند، به بهشت گواهی داده میشود.
امام ابی العز الحنفی رحمه الله در شرح عقیده طحاویه می گوید:« سلف صالح راجع به گواهی دادن به بهشت سه قول دارند:
اول : برای احدی جز پیامبران به جنت گواهی داده نمیشود. این قول از محمدبن حنفیه و اوزاعی نقل میشود.
دوم: برای هر مؤمنی که نص دربارهاش آمده به جنت گواهی داده میشود. این قول بسیاری از علما و اهل حدیث میباشد.
سوم : برای این افراد و برای کسی که مؤمنان برایش گواهی به کار خیر دادهاند، به جنت گواهی داده میشود؛ همچنان که در «صحیحین» از انس رضی الله عنه روایت شده: « مَرُّوا بِجَنَازَةٍ فَأَثْنَوْا عَلَیْهَا خَیْرًا، فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم: «وَجَبَتْ». ثُمَّ مَرُّوا بِأُخْرَی فَأَثْنَوْا عَلَیْهَا شَرًّا، فَقَالَ: «وَجَبَتْ». فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رضی الله عنه: مَا وَجَبَتْ؟ قَالَ: «هَذَا أَثْنَیْتُمْ عَلَیْهِ خَیْرًا فَوَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ، وَهَذَا أَثْنَیْتُمْ عَلَیْهِ شَرًّا فَوَجَبَتْ لَهُ النَّارُ، أَنْتُمْ شُهَدَاءُ اللَّهِ فِی الأَرْضِ». (بخاری:1367)
یعنی: آنها (صحابه) از کنار جنازه ای گذشتند و او را تعریف کردند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «واجب شد». سپس، از کنار جنازه دیگری گذشتند و آن را نکوهش کردند. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «واجب شد». عمر رضی الله عنه پرسید: یا رسول الله! چه چیز واجب شد؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «میتی را که شما تعریف کردید، جنت برایش واجب شد و میتی را که شما او را نکوهش کردید، دوزخ برای او واجب شد. شما شاهدان خداوند در روی زمین هستید». انتهای شرح.
همچنین از عمر رضی الله عنه روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «أَیُّمَا مُسْلِمٍ شَهِدَ لَهُ أَرْبَعَةٌ بِخَیْرٍ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ». فَقُلْنَا وَثَلاثَةٌ؟ قَالَ: «وَثَلاثَةٌ». فَقُلْنَا: وَاثْنَانِ؟ قَالَ: «وَاثْنَانِ». ثُمَّ لَمْ نَسْأَلْهُ عَنِ الْوَاحِدِ. (بخاری:1368) یعنی: «خداوند هر میت مسلمانی را که چهار نفر به خوب بودنش گواهی دهند، واردجنت خواهد کرد.عمر می گوید: پرسیدیم : اگر سه نفر گواهی دهند، چطور است؟ رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «اگر سه نفر شهادت دهند نیز چنین خواهد بود». دوباره پرسیدیم: اگر دو نفر گواهی دهند؟ ایشان فرمود: اگر دو نفر گواهی دهند نیز چنین می شود». درباره گواهی دادن یک نفر، سوال نکردیم.
«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ »(7) ( نه چنین است ،بی گمان نامه بد کاران در سجین « زندانی یی » باشد). در این آیه مطففین را فاجر وبد کار معرفی داشته ومی فرماید که عمل تطفیف کار عناصریست که بنابر برکاری .فجور ، احساس کمبود شخصیت می کند واز طریق تعرض به آبرو وشخصیت دیگران میخواهند کمبود خودرا جبران کنند.واز طریق تعرض به حیثیت دیگران جایگاهی برای خود در جامعه پیدا کنند.
یعنی: فجار نافرمان بدكار و منجمله كاهندگان حقوق مردم در پیمانه و وزن، در پرونده (سجل) اهل دوزخ ثبت شدهاند. یا در زندان و تنگنای سختی قرار دارند.
«وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّینٌ »(8) (و تو چه میدانی که سجین چه و چگونه است؟).
« كِتَابٌ مَّرْقُومٌ »(9 )«کتاب نوشتة شدهای است».در اینجا هدف ازکتاب علیین است :
« علیین » كتابی است كه نامهای جنتیان در آن نوشته شده است. یا كتابی است نشانه دار. همچنین علیین نام خود بهشت یا بلندیهای آن نیز هست.
«وَیلٌ یوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِینَ»(10) «وای در آنروز ی به تکذیب کنندگان ».
«الَّذِینَ یكَذِّبُونَ بِیوْمِ الدِّینِ »(11) «آنا نکه یوم الدین را دروغ می شمارند ».
«وَمَا یكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ»(12)«وتکذیبش نکند مگرهرتجاوز کار گنهکار ».
«إِذَا تُتْلَى عَلَیهِ آیاتُنَا قَالَ أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ»(13)«چون آیات ما بر او خوانده شود میگوید: افسانههای پیشینیان است».
«كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا یكْسِبُونَ»(14) «چنین نیست (که میگویند) بلکه عملکرد ها و تلاش های شان دل های آنانرا را زنگالود ساخته است».
درحدیث شریف به روایت احمد، ترمذی و نسائی از ابوهریره رضی الله عنه آمده است كه رسول الله صلّی الله علیه و سلّم فرمودند: «إن العبد إذا أذنب ذنبا نكتت فی قلبه نكتة سوداء، فإن تاب ونزع واستغفر صقل قلبه وإن عاد زادت حتی تغلف قلبه، فذلك الران الذی ذكره الله سبحانه فی القرآن: چون بنده مرتكب گناهی شود، در قلب وی نقطه سیاهی كوبیده میشود پس اگر توبه كرد و دست كشید و آمرزش خواست، قلب وی صیقل زده میشود و اگر به گناه بازگشت، آن نقطه سیاه افزوده میشود تا آنكه قلبش را در غلافی فرو میبرد. پس این همان رین (زنگاری) است كه خدای سبحان از آن در قرآن یاد كرده است».
«كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ » (15) «چنین نیست (که میگویند) بیگمان آنان آن روز از (لقای) پروردگارشان در حجاباند».
یعنی: اینها در روز رساخیز ، زمانیکه برای محاسبه احضار می شوند ودر برابر پروردگار قرار می کیرند محجوب و در پردهاند و از این دیدار باز داشته میشوند ، دیده شان از شرف فرو افتاده ، بسوی خدای داد حقیقی مانند مومنان ،دیده نمی نتوانند . همانطوریکه در دنیا از توحید و یگانهپرستی در حجابند، همینگونه در آخرت از دیدار حق تعالی در حجاب میباشند. مجاهد در تفسیر آیه كریمه میگوید: «آنها از كرامت و بخشایش حق تعالی بازداشته شده و محجوبند».
«ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُوا الْجَحِیمِ »(16)«سپس آنان داخل آتش دوزخ میگردند و در آن میسوزند».
پایان کار ونهایت کار شان جهنم است ، و هرگز از آن بیرون شدنی نیستند. بنابراین، آنها با وجود حرمان از دیدار خدای رحمان، اهل آتش جاویدان نیز هستند و قطعا ورود به دوزخ، سختتر از خوار كردن و محروم نمودنشان از آن كرامت است.
«ثُمَّ یقَالُ هَذَا الَّذِی كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ »(17)«سپس به آنها گفته میشود: این است آنچه آنرا دروغ میانگاشتید».
«كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیینَ »(18)«و بهدرستی که نامهی کردار نیکان در (علیّین) برترین ها قرار دارد».
مطففین بد اندیش که با قضاوتهای رندانه شان نمی توانند از برجستگی های ابرار وخوب ها ومقام ومنزلت آنان بگاهند ، نامه ءاعمال آنان به بر ترین جایگاه رفته ، مقام ومنزلت آنانرا به جایی رسانده که دسترسی به آن کم وکاست در آن ممکن نیست ، نمی توانید با تبلیغات تان از جایگاه برتر وبلند آنان بکاهید .
قرار گاه ومنزل گاه های ارواح:
ارواح در قرارگاههای خود گوناگون میباشند، بیگمان که ارواح ایمانداران در جایی است که ارواح کافرین در آنجا وجود ندارد، و قرآن میفرماید: « کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ » ( چنان نیست که آنها (درباره معاد) میپندارند، بلکه نامه اعمال ابرار و نیکان در علیّین است.
و خداوند میفرماید: « کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ »(المطففین : 7) چنین نیست که آنها (درباره قیامت) میپندارند به یقین نامه اعمال بدکاران در سجّین است.
از این دو آیه فهم میشود که کفار در مقر و قرارگاهی غیر از مقر مؤمنین قرار دارند، و گفته شده است که سجین در پائینترین طبقه هفتم زمین قرار دارد، و علیین در بالاترین آسمان هفتم قرار دارد، و گفته شده است که ارواح کفار در چاهی به نام «برهوت»، و ارواح مؤمنان در چاه «زمزم» یعنی این ارواح با هم جمع شده و در آنجا الفت میگیرد. و قول صحیح اینکه ارواح ایمانداران هر کجا بخواهند در آن قرار میگیرد، و پیامبر صلی الله علیه و سلم از ارواح شهداء خبر داده است که در شکم بالندگان سبز رنگی در باغ بهشت آویزان میشوند، و به چراغهای آویزان شدهای در عرش برمیگردند) این دلیل است بر اینکه ارواح شهداء در بهشت قرار دارد، و خداوند ذکر کرده است که آنها (روح شهدا) زنده هستند: « وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ »(ال عمران : 169) (ای پیامبر! هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
گمان مبرید آنانی که در راه خداوند کشته شدهاند ، بلکه زندهاند و نزد پروردگار خویش روزی داده میشوند.
آنان دارای حیات خاصی میباشند و روح آنان همچون ارواح دیگران مجرّده نیست، بلکه ارواح آنان در شکم بالندگان سبزی که به گرد آن چراغها میگردند قرار دارد، اما ارواح دیگر مؤمنان گویند مجردند، و نظری هم قائل است به اینکه آنها هم در شکم پرندگان قرار دارند.
«وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّیونَ »(19) «و تو چه میدانی که (علیّین) چه و چگونه است».
«كِتَابٌ مَّرْقُومٌ »(20) «کتابِ نوشته شدهای است».
«یشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»(21) « مقربان مشاهده اش کنند ».
«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ»(22)(بی تردید که نیکو کاران در«بهشت» نعمت بارباشند ).
یعنی: اهل طاعت در سرای آخرت در ناز و نعمت بزرگی قرار خواهند داشت كه نتوان قدر و اندازه آن را فراگرفت و سنجش كرد.
«عَلَى الْأَرَائِكِ ینظُرُونَ»(23) «بر تختها ی(نشستهاند و) مینگرند».
ارائك: تختها و اورنگهای سراپردههای بهشتی است. اریكه بر تخت اطلاق نمیشود مگر آنگاه كه تخت در حجله یعنی در زیر قبهای قرار داشته باشد كه به پردهها و آرایشها آراسته باشد«مینگرند» بهسوی آنچه كه خدای عزوجل برایشان از ناز و نعمتها و اكرام واعزازها آماده كرده است. یا معنی این است: مینگرند بهسوی ذات ذوالجلال.
«تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ»(24) «خوشی و خرّمیِ نعمت را در چهرههایشان میبینی».
«یسْقَوْنَ مِن رَّحِیقٍ مَّخْتُومٍ»(25) «و از شراب نابِ مُهر شده به آنان مینوشانند».
رحیق: شرابی است كه نه هیچ غش و ناخالصیای در آن است و نه چیزی كه آن را گندیده و فاسد كند.
مختوم: آن استكه بر آن مهری نهاده شده است لذا از اینكه دستی به آن برسد، محفوظ و بازداشته شده است تا آنكه نیكان خود مهر آن را بر میدارند.
«خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِی ذَلِكَ فَلْیتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ»(26) «که مُهرش مشک باشد ،تنافس کنندگان در چنین چیزی باید باهم تنافس ومسابقه کنند ».
تنافس: مشاجره و كشمكش بر سر تصاحب یك چیزی است كه هر كس آن را برای خودش میخواهد لذا بر سر آن با دیگران رقابت میكند، بر آن بخل میورزد و آن را در حوزه اختصاص خودش درمیآورد.
در حدیث شریف آمده است: «هر مؤمنی كه به مؤمن تشنهای جرعه آبی بنوشاند، خداوند جلّ جلاله در روز قیامت او را از رحیق مختوم مینوشاند و هر مؤمنی كه مؤمن گرسنهای را اطعام كند، خداوند جلّ جلاله او را از میوههای بهشت اطعام میكند و هر مؤمنی كه مؤمن برهنهای را بپوشاند، خداوند جلّ جلاله او را از لباسهای سبز بهشتی میپوشاند».
«وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ » (27) «و آمیزشش از تسنیم است».تسنیم شرابی است كه از بالا بر بهشتیان فرو ریختانده میشود و بهترین شرابهای بهشت است.
«عَیناً یشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ» (28 ) «(تسنیم) چشمهای است که مقرّبان از آن مینوشند». رحیق، یا تسنیم چشمهای است كه جنتیان جامهای خویش را با آن میآمیزند در حالی كه مقربان از آن بهطور خالص مینوشند. پس رحیق دارای چهار صفت است:
1 ـ شرابی است سر به مهر.
2 ـ مهر آن از مشك است.
3 ـ در محل رقابت و در معرض رغبت قرار دارد.
4 ـ آمیزه آن از تسنیم است.
عبدالله بن مسعود رضی الله عنه میگوید: «تسنیم چشمهای است در بهشت كه صرفا مقربان از آن مینوشند و اصحاب یمین نیز جامهایشان را با آمیزهای از آن خشبو و معطر میكنند».
«إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا كَانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یضْحَكُونَ» (29 )«بیگمان کسانیکه مجرم بودند بر آنانکه مؤمنان بودند میخندیدند».
مفسرین در بیان سبب نزول این آیه كریمه دو روایت ذكر كردهاند: بنا بر روایت اول، مراد از «مجرمان» بزرگان مشركین مانند ابوجهل، ولیدبن مغیره و عاص بن وائل سهمی هستند كه عمار، صهیب، بلال و غیر ایشان از فقرای مسلمین را مورد استهزا قرار میدادند. در روایت دوم آمده است: علیبنابیطالب رضی الله عنه با جمعی از مسلمانان از راه میگذشت پس منافقان به ایشان خندیده و با چشم و ابرو ایشان را مورد تمسخر قرار دادند آنگاه نزد یاران منافق رفتند و گفتند: امروز مرد كله طاس را دیدیم! و همه آنان از این سخن خندیدند. و قبل از آنكه علی رضی الله عنه نزد رسول خدا صلّی الله علیه و سلّم برسد، این آیه نازل شد.
«وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمْ یتَغَامَزُونَ »(30)«و چون از کنار آنان می گذشتند ، به هم دیگر چشمک می زدند ».
غمز: فروافگندن و حركت دادن چشم و ابرو از سر تمسخر یا به منظور خیر یا شر دیگری است ولی اكثرا این كار به منظور شر و بدی انجام میگیرد.
«وَإِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمُ انقَلَبُواْ فَكِهِینَ»(31)«و چون به خانواده های شان بر می گشتند شادمان از ( عملکرد خوی ) برمیگشتند».زمانیکه کفار از مجالس و محافل خود؛ «بازمیگشتند شادمان» از حال و وضعی كه دارند و از اینكه مؤمنان را مورد ریشخند و تمسخر قرار دادهاند. یا چون به خانههایشان بازمیگشتند، هر ناز و نعمتی را كه میخواستند در آنها مییافتند. البته دادن این نازونعمت برایشان «استدراج» بود.
زیرا آن ها با این که بدترین کار را کرده بودند باز هم احساس آرامش می نمودند، گویا که از جانب خداوند عهد و پیمانی آمده است که آن ها اهل سعادت و خوشبختی هستند.
آن ها برای خود حکم کردند که اهل هدایت می باشند و مومنان گمراهند و این دروغی بود که بر خداوند می بستند و به خود جرأت دادند و بدون آگاهی بر خداوند دروغ بستند.
«وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاء لَضَالُّونَ» (32 ) «و هنگامیکه مؤمنان را میدیدند میگفتند: بیگمان اینان گمراهند».
«وَمَا أُرْسِلُوا عَلَیهِمْ حَافِظِینَ»(33 )«درحالیکه محافظ ونگران (عملکرد های آنان ) فرستاده نشده اند ».یعنی: آنان از جانب خدای سبحان بر مسلمانان بازرس گمارده نشده بودند تا نگهبان احوال و اعمالشان باشند بلكه مكلف شده بودند تا در خویشتن خویش بنگرند و امور خود را به صلاح و سامان آورند پس پرداختن به خود از مشغول شدن به عیبجویی دیگران برایشان سزاوارتر بود.
این کارشان از لجاجت و عناد سرچشمه می گیرد و دلیل و حجتی ندارند. بنابراین سزایشان در آخرت از نوع عملشان است.
«فَالْیوْمَ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنَ الْكُفَّارِ یضْحَكُونَ»(34) «پس امروز آنانکه باور داشتند بر کافران بخندند ».
«عَلَى الْأَرَائِكِ ینظُرُونَ» (35 ) «بر تختها (تکیه میزنند) و مینگرند».
مومنان در نهایت آرامش و راحتی بر تخت های مجلّل تکیه می زنند و در میان نعمت هایی به سر می برند که خداوند برایشان آماده کرده است و به چهره پروردگار می نگرند.
«هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا یفْعَلُونَ»(36 ) «آیا به کافران پاداش و سزای کارهایی که میکردهاند داده شده است».یعنی سزایی کارهایی که در دنیا بعمل می اوردند داده شده است ؟ بطور مثال آنان در دنیا بالای مومنان می خندیدند و آن ها را به گمراه بودن متهم می کردند، مومنان نیز در روز قیامت که به کیفر گمراهی و سرکشی آن ها را در عذاب و شکنجه می بینند به آن ها می خندند.
روش پیامبر در تجارت:
سیرت نویسان روش پیامبر صلی الله علیه وسلم در تجارت و خرید و فروش را بصورت زیر خلاصه وبیان فرموده اند:
1- پیامبر صلی الله علیه وسلم خودش شخصا خرید یا فروش می کردند – چنانکه در حدیث عمر و جابر رضی الله عنهما نقل خواهیم کرد - و یا گاهی یکی از اصحابش را وکیل آن می کردند.
مثلا در مورد عروه بن ابوجعد البارقی گفته شده : «أَعْطَاهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم دِینَاراً یَشْتَرِی بِهِ أُضْحِیَةً - أَوْ شَاةً - فَاشْتَرَی شَاتَیْنِ ، فَبَاعَ إِحْدَاهُمَا بِدِینَارٍ ، فَأَتَاهُ بِشَاةٍ وَدِینَارٍ ، فَدَعَا لَهُ بِالْبَرَکَةِ فِی بَیْعِهِ ، فَکَانَ لَوِ اشْتَرَی تُرَابًا لَرَبِحَ فِیهِ» ترمذی (1258) وأبو داود (3384) وابن ماجه (2402).یعنی : « رسول الله صلی الله علیه وسلم به او یک دینار داد که قربانی، یا گوسفندی خریداری کند او با همان (یک دینار) دو گوسفند خرید، و بعد گوسفندی را به یک دینار فروخت، و یک گوسفند با یک دینار به خدمت پیامبر صلی الله علیه وسلم آورد. پیامبر صلی الله علیه وسلم در حق او دعای برکت نمود، تا جائیکه اگر خاک می خرید سود می کرد».
2- پیامبر صلی الله علیه وسلم تجار را به نیکوکاری و صداقت و صدقه دادن امر می فرمود.
از حکیم بن حزام رضی الله عنه روایت است : رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود : « فَإِنْ صَدَقَا وَبَیَّنَا بُورِکَ لَهُمَا فِی بَیْعِهِمَا ، وَإِنْ کَتَمَا وَکَذَبَا مُحِقَتْ بَرَکَةُ بَیْعِهِمَا » بخاری
( 1973 ) ومسلم ( 1532 ) یعنی : « اگر فروشنده و خریدار راست بگویند و عیب کالا را بیان کنند، در معامله آنان، خیر و برکت بوجود خواهد آمد، و اگر عیب کالا را پنهان کنند و دروغ بگویند، معامله آنها بی برکت خواهد شد».
و از اسماعیل بن عبید بن رفاعه از پدرش از جدش روایت می کند که او همراه رسول خدا صلی الله علیه وسلم به سی مصلی رفت، دید که مردم خرید و فروش می کنند، فرمود : « یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ » ای گروه تاجران! آنها ندای رسول الله صلی الله علیه وسلم را اجابت کردند و سرهای خود را بالا گرفتند و رو به ایشان کردند، فرمود : « إِنَّ التُّجَّارَ یُبْعَثُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فُجَّاراً ، إِلاَّ مَنِ اتَّقَی اللَّهَ وَبَرَّ وَصَدَقَ». همانا تجار در روز قیامت همانند انسانهای فاجر و گناهکاربرانگیخته می شوند مگر آنکسی که از خدا بترسد و نیکوکار و راستگو باشد». ترمذی (1210) وابن ماجه (2146).
و از قیس بن ابوغرزه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمود : «یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ إِنَّ الْبَیْعَ یَحْضُرُهُ اللَّغْوُ وَالْحَلِفُ فَشُوبُوهُ بِالصَّدَقَةِ» ترمذی (1208) وأبو داود (3326). یعنی : «ای گروه تاجران، در معاملهها سخنهای بیهوده و قسم پیش میآید، آنها را با صدقهدادن، دفع کنید».
3- پیامبر صلی الله علیه وسلم به بذل و گذشت و سهل گیری در خرید و فروش امر می فرمود.از جابر بن عبدالله رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود : « رَحِمَ اللَّهُ رَجُلاً سَمْحًا إِذَا بَاعَ ، وَإِذَا اشْتَرَی ، وَإِذَا اقْتَضَی» بخاری (1970).
یعنی : «خداوند بر بنده ای رحم میکند که هنگام خرید و فروش و طلب حق خود، سهل گیر باشد».
از جمله نمونه های بلندنظری رسول الله صلی الله علیه وسلم حدیث ابن عمر رضی الله عنه است که گفت : «کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم فِی سَفَرٍ فَکُنْتُ عَلَی بَکْرٍ صَعْبٍ لِعُمَرَ ، فَکَانَ یَغْلِبُنِی فَیَتَقَدَّمُ أَمَامَ الْقَوْمِ ، فَیَزْجُرُهُ عُمَرُ وَیَرُدُّهُ ، ثُمَّ یَتَقَدَّمُ فَیَزْجُرُهُ عُمَرُ وَیَرُدُّهُ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم لِعُمَرَ:( بِعْنِیهِ ) قَالَ :هُوَ لَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ، قَالَ : ( بِعْنِیهِ ) فَبَاعَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم ، فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم : هُوَ لَکَ یَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ تَصْنَعُ بِهِ مَا شِئْتَ»بخاری (2610). یعنی : در سفری، همراه رسول الله صلی الله علیه وسلم بودم. و بر شتری جوان و سرکش که از پدرم بود، سوار بودم. گاهی از کنترل من خارج می شد و از کاروان، جلو میافتاد. عمر آنرا متوقف می کرد و به عقب می راند. ولی دوباره، جلو می افتاد. عمر او را تنبیه می کرد و برمی گرداند. رسول الله صلی الله علیه وسلم به عمر گفت: «او را به من بفروش». عمر گفت: ای رسول خدا ! از آنِ شما باشد. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «آنرا به من بفروش». عمر آنرا به رسول خدا فروخت. سپس، رسول الله صلی الله علیه وسلم خطاب به عبدالله بن عمر رضی الله عنهما فرمود: «ای عبد الله! او مال تو باشد و هر چه می خواهی، با او بکن».
و جابر بن عبدالله رضی الله روایت است : «أَنَّهُ کَانَ یَسِیرُ عَلَی جَمَلٍ لَهُ قَدْ أَعْیَا، فَمَرَّ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم فَضَرَبَهُ، فَدَعَالَهُ، فَسَارَ بِسَیْرٍ لَیْسَ یَسِیرُ مِثْلَهُ، ثُمَّ قَالَ: بِعْنِیهِ بِوَقِیَّةٍ قُلْتُ: لاَ ثُمَّ قَالَ: بِعْنِیهِ بِوَقِیَّةٍ فَبِعْتُهُ، فَاسْتَثْنَیْتُ حُمْلاَنَهُ إِلَی أَهْلِی، فَلَمَّا قَدِمْنَا أَتَیْتُهُ بِالْجَمَلِ، وَنَقَدَنِی ثَمَنَهُ، ثُمَّ انْصَرَفْتُ، فَأَرْسَلَ عَلَی إِثْرِی، قَالَ: مَا کُنْتُ لآخُذَ جَمَلَکَ، فَخُذْ جَمَلَکَ ذلِکَ فَهُوَ مَالُکَ» بخاری (1991) ومسلم (715).یعنی : «بر شتری سوار بودم و میرفتم، شترم خسته شده بود، پیغمبر صلی الله علیه وسلم به من رسید، (وقتی دید شترم خسته است) عصایی به او زد و برایش دعا کرد، پس از دعای پیغمبر صلی الله علیه وسلم طوری به سرعت میرفت که هیچ شتری به او نمیرسید، آنگاه گفت: «این شتر را به یک (اوقیه) چهل درهم به من بفروش»، گفتم : آنرا نمیفروشم، بار دیگر پیغمبر صلی الله علیه وسلم گفت : «آنرا به یک اوقیه به من بفروش»، شترم را به او فروختم، و گفتم: تا به منزل میرسم حق سواری بر آنرا دارم، همینکه به منزل رسیدیم شترم را به حضور پیغمبر صلی الله علیه وسلم بردم، ایشان قیمت آنرا نقداً به من داد وقتی از حضورش خارج شدم فوراً کسی را به دنبال من فرستاد، (برگشتم)، فرمود: منظورم این نبود که شترت را از تو بگیرم، پس آنرا با خود ببر و قیمت آن هم مال خودت باشد».
4- پیامبر صلی الله علیه وسلم در هنگام ادای حقوق دیگران بخوبی عمل می نمود و بر آن نیز تشویق می کردند.
از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که گفت : « کَانَ لِرَجُلٍ عَلَی النَّبِی صلی الله علیه وسلم سِنٌّ مِنَ الإِبِلِ فَجَاءَهُ یَتَقَاضَاهُ فَقَالَ : ( أَعْطُوهُ ) ، فَطَلَبُوا سِنَّهُ فَلَمْ یَجِدُوا لَهُ إِلاَّ سِنًّا فَوْقَهَا ، فَقَالَ ( أَعْطُوهُ )، فَقَالَ : أَوْفَیْتَنِی أَوْفَی اللَّهُ بِکَ ، قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم : إِنَّ خِیَارَکُمْ أَحْسَنُکُمْ قَضَاءً» بخاری (2182) ومسلم (1601).یعنی : «پیامبر صلی الله علیه وسلم شتری به مردی قرضدار بود. آن مرد نزد پیامبر آمد و شترش را خواست. پیامبر فرمود : (شتر را) به او بدهید، لذا دنبال شتری مثل شتر او گشتند ولی نیافتند، شتری بزرگتر پیدا کردند. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود : (این شتر را) به او بدهید، مرد گفت : حق مرا به صورت کامل ادا کردی خداوند حق شما را ادا کند. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود : بهترین شما کسی است که به بهترین وجه قرضش را ادا کند».
5- پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت به پذیرفتن فسخ معامله از طرف انسان نادم و پشیمان تشویق می کردند.
از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود : « مَنْ أَقَالَ مُسْلِماً أَقَالَهُ اللَّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» أبو داود ( 3460 ) وابن ماجه ( 2199 ).
یعنی : « کسی که از مسلمانی فسخ معامله را بپذیرد، خداوند در روز قیامت از لغزشها و گناهانش در می گذرد».
اقاله : یعنی گذشت و سخاوت، و بازگشتن از خرید یا فروش، و دلالت بر کرم نفس دارد.
بعنوان مثال : هرگاه کسی چیزی را از فروشنده ای بخرد، سپس به دلیلی از خرید خود پشیمان گشت؛ حال احساس فریب خوردگی کرده باشد، و یا دیگر نیازی به آن نداشته باشد، و یا قیمت آنرا گم کرده باشد، او جنس خریداری شده را به فروشنده پس می دهد و فروشنده نیز از او می پذیرد؛ الله متعال در روز قیامت از لغزشها و مشقتهای او می گذرد، زیرا او در حق خریدار خود احسان نموده است، و این درحالی است که عقد معامله منعقد شده و خریدار توانایی فسخ آنرا نداشت. نگاه به : "عون المعبود" شرح سنن ابوداود.
6- پیامبر صلی الله علیه وسلم اجناس مردم را ناچیز و بی ارزش نمی شمارد، چنانکه در حدیث جابر رضی الله عنه در مورد فروش شترش به ایشان گذشت، و در هنگام خرید کالا در مورد قیمت آن بحث می کرد تا با فروشنده بر سر آن به توافق برسد.
از سوید بن قیس رضی الله عنه روایت است که گفت : « جَلَبْتُ أَنَا وَمَخْرَمَةُ الْعَبْدِیُّ بَزًّا مِنْ هَجَرَ فَأَتَیْنَا بِهِ مَکَّةَ ، فَجَاءَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یَمْشِی ، فَسَاوَمَنَا بِسَرَاوِیلَ ، فَبِعْنَاهُ» ترمذی (1305) وقال : حسن صحیح ، وأبو داود (3336) والنسائی (4592) وابن ماجه (2220). یعنی : «من و مخرمه عبدی پارچه هائی از منطقهء هَجَر آوردیم. پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد ما آمد و از آن ازاری خرید و در مورد قیمت آن با ما بحث کرد و ما آنرا به ایشان فروختیم».
7- پیامبر صلی الله علیه وسلم در وقت ترازو کردن جنس فروشی امر می کردند که آنرا سنگین تر وزن کنند (سنگینتر قرار دادن کفه ی ترازو و یا پیمانه در هنگام فروختن و وزن کردن).
از سوید بن قیس رضی الله عنه روایت است که گفت : «( رأی ) رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم رَجُلاً یَزِنُ بِالأَجْرِ ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم : ( زِنْ وَأَرْجِحْ )».
یعنی : «رسول خدا صلی الله علیه وسلم مردی را دید که در مقابل دستمزد (اجناس و پول مردم را) وزن می کرد، پیامبر صلی الله علیه وسلم به او فرمود : وزن کن و افزون کن».این حدیث ادامه حدیث سابق است.
8- پیامبر صلی الله علیه وسلم به مهلت دادن تنگدست و کم کردن بدهی او امر می فرمود.
از ابو الیسر رضی الله عنه روایت است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود :
« مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً أَوْ وَضَعَ عَنْهُ أَظَلَّهُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ» مسلم ( 3006 ).
یعنی : « هرکس که به بدهکار تنگدست مهلت دهد و یا از قرض او کم کند، خدای تعالی او را در روز قیامت در سایهء عرش خویش جای می دهد».
9- پیامبر صلی الله علیه وسلم از ربا، و غرر، و بیع العینه، و خرید و فروش محرمات، و فریب و تقلب نهی فرمودند.
غرر یعنی : معامله ای که توأم با جهالت و یا مخاطره باشد.
بیع عینه : بدین صورت است که کسی کالایی را بصورت نسیه به شخصی فروخته و تحویل دهد، و قبل از دریافت مبلغ، آنرا به قیمتی کمتر بصورت نقدی، از وی بخرد.
پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید : « مَنْ غَشَّنَا فَلَیْسَ مِنَّا ». یعنی : «هرکس ما را فریب دهد و قصد تقلب داشته باشد از ما نیست» مسلم (101).
و از ابوهریره روایت است : « نَهَی رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ بَیْعِ الْغَرَرِ» مسلم (1513). یعنی : «پیامبر صلی الله علیه وسلم از بیع غرر نهی کرد».
و از ابن عمر روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود : «إِذَا تَبَایَعْتُمْ بِالْعِینَةِ وَأَخَذْتُمْ أَذْنَابَ الْبَقَرِ وَرَضِیتُمْ بِالزَّرْعِ وَتَرَکْتُمْ الْجِهَادَ سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ ذُلًّا لَا یَنْزِعُهُ حَتَّی تَرْجِعُوا إِلَی دِینِکُمْ» (ابوداود (3445). یعنی : «آنگاه که به صورت عینه معامله کردید و دم گاوها را گرفته (به کشاورزی مشغول شدید) و به کشت و کار دل خوش نموده، و جهاد را ترک کردید، خداوند ذلتی را بر شما چیره خواهد کرد، و تا زمانیکه به دینتان بازنگردید،آن را از شما برنمیدارد».
صدق الله العظیم و صدق رسوله نبی الکریم.